تبعیت احسن (2)
انسانشناسی
(خلاصه جلسه چهارم)
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر میانه، 14 اردیبهشت 1392)
در جلسات قبل، قدری دربارهی نفس و مراتب چهارگانهی آن یعنی نفس نباتی، نفس حیوانی، نفس ناطقه و نفس کلّیه، سخن گفتیم. اما از آنجا که برای شناسایی نفس، مرجعی كاملتر از قرآن، وجود ندارد، در ادامه، آیاتی چند از این کتاب آسمانی را مرور میکنیم. قرآن، ما را دعوت میكند تا خو را بر او عرضه کنیم و تمام حرکاتمان را با آیاتش بسنجیم. خداوند، قرآن را فرستاده تا ما با آن، تمام شئون دینی و دنیوی خود را تنظیم کنیم و بدین وسیله بتوانیم از حجاب تن به درآییم و وجود اسمائی و انسانی خود را بیابیم.
خداوند دربارهی خلقت انسان میفرماید:
"یا أیهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَینَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِی الأرْحامِ ما نَشاءُ إِلي أجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ یتَوَفَّي وَ مِنْكُمْ مَنْ یرَدُّ إِلي أرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیلا یعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیئاً."[1]
ای مردم، اگر در برانگیخته شدن مردگان شک دارید، پس [بدانید] که همانا ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از خونِ بسته، سپس از پارهای گوشت با آفرینشی تمام و ناتمام؛ تا [قدرت خود را] بر شما آشکار کنیم. و آنچه را بخواهیم، تا زمان معیّن در رحمها قرار میدهیم؛ آن گاه شما را به صورت طفلی بیرون میآوریم، تا به بلوغ و رشد خود برسید و برخی از شما میمیرند و برخی به پستترین مرحلهی عمر میرسند، تا آنکه پس از علم و آگاهي، چیزي نمیدانند!
پس تمام مراحل طی میشود، تا انسان به نهایت رشد و بلوغ خود برسد؛ البته نه فقط بلوغ جسمانی، بلکه رسیدن به عالیترین رتبهی حیات انسانی یعنی خلیفةالله شدن. در این مسیر، عدهای از انسانها به تمام و کمال، رشد میکنند و عدهای به نازلترین مرحله میرسند و همهی آموختههای فطری خود را از یاد میبرند؛ یعنی کاملاً مادی میشوند و حتی دین خود را به دنیایشان میفروشند!
البته در عمل، عدهی کمی هستند که نفس خود را به بلوغ میرسانند و هر چه سنّشان بالا میرود، از دنیا بریدهتر و به عالم تجرّد، نزدیکتر میشوند. از دنیا بریدن هم، به معنیِ نخوردن و نخوابیدن نیست؛ چون جسم، قوانین خاص خود را دارد و باید از طبیعت، تغذیه کند و نیازهایش را برآورد. بریدن از دنیا، یعنی انقطاع از تعلقات دنیا؛ به نحوی که شئون عالم ماده مانند همسر، فرزند، ثروت، و جاه و مقام، در وجود انسان تأثیر نگذارد و قلب او را به خود، مشغول نکند.
و نکته، آنکه خداوند در این آیه، مراحل حرکت جسم انسان از نطفه بودن و گوشت و استخوان گرفتن و بعد، تولد او را به خود نسبت میدهد؛ و این، بشارت و التذاذ شیرینی است كه ما بفهمیم تمام ذرات وجودمان را، خداوند با دست توانای قدرتش تحقّق بخشیده و شكل داده است. ولی ما چقدر دست خدا را میبینیم؟ آیا جز این است که اغلب، اسباب و علل مادی و ظاهری را مؤثر میدانیم و پدر و مادر و بیمارستان و ماما را در به دنیا آمدن خود میبینیم؛ اما چون انس با خدا نداریم، دست او را نمیبینیم؟! آری؛ به هر اندازه که ما به اسباب ظاهری دلخوش باشیم، از سببساز اصلی دور میشویم و نمیتوانیم حقّ او را به جا آوریم.
جریان خلقت انسان، در سورهی اعراف نیز این گونه بیان شده است:
"وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یكُنْ مِنَ السَّاجِدینَ."[2]
و هر آینه شما را آفریدیم، سپس صورتبندی کردیم؛ آن گاه به فرشتگان گفتیم: بر آدم، سجده کنید! پس همه سجده کردند، جز شیطان که از سجدهکنندگان نبود.
در آیات بعد، پس از بیان طرد شیطان از درگاه الهی، به این آیه میرسیم:
"وَ یا آدَمُ اسْكُنْ أنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَیثُ شِئْتُما وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمینَ."[3]
و ای آدم، با همسرت در بهشت، منزل گزینید و از هر چه خواهید، تناول کنید؛ اما نزدیک این دخت نشوید، که از ظالمان خواهید شد!
میدانیم که آیات قرآن، خطاب به تمام انسانهاست و تعابیر آفاقی و انفسی دارد. یعنی خطاب اسکان در جنّت، برای تکتک انسانها آمده و این بهشت در درون خود آنهاست. میتوان گفت آدم، روح و وجود انسان است و نفس (کلّیه) به منزلهی زوج برای آدم. نفس، قوهی مولّده در وجود است و قابلیت پرورش و تعیّن بذر اسماء الهی را دارد. اما درختی که خداوند نمیخواهد انسان به آن نزدیک شود، درخت دنیا و شجرهی جسم است. البته منظور، این نیست که جسم دچار زوال و مرگ شود؛ بلکه خدا میخواهد نفس کلّیه به دنیا نزدیک نشود، تا از کم و زیاد دنیا تأثیر نگیرد و از آن، رنگ نپذیرد. چون اگر جان ما به اندازهی تار مویی به دنیا توجه کند، به همان اندازه از خدا دور میشود.
در آیات بعد، خداوند از وسوسهی شیطان و نتیجهی نزدیکی به درخت منهیه میگوید:
"فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ."[4]
پس چون از آن درخت چشیدند، زشتیهایشان بر آنان آشکار شد و بر آن شدند تا با برگهای بهشت، خود را بپوشانند.
"قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ."[5]
گفتند: پروردگارا، بر نفس خود، ظلم کردیم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، به یقین از زیانکاران خواهیم بود.
اما با این حال، خدا هبوطشان داد تا با زحمت و رنج، توبه کنند. پس چطور است که ما گناه میکنیم و گمان داریم با یک استغفرالله گفتن زبانی، بخشیده میشویم و دیگر نیازی به مجاهده برای برداشتن آثار گناه از درون و پاک کردن رذایل نداریم؟!
"فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ."[6]
پس آدم از پروردگار خود، کلماتی دریافت کرد؛ و [خداوند] توبهی او را پذیرفت، که همانا او بسیار توبهپذیر و مهربان است.
به استناد روایات و تفاسير، منظور از کلمات در این آیه، چهارده معصوم(علیهمالسلام) هستند[7]؛ یعنی کسانی که هر چند شئون ماده را داشتند، هرگز به درخت ماده نزدیک نشدند. میخوردند، میخوابیدند، ازدواج کردند، فرزنددار شدند و...؛ اما همه را در راه خدا انجام میدادند. با عشق الهی، به همسران خود، محبت میکردند و فرزندان خود را در راه احیای دین، فدا نمودند. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) لباس سادهای را که برای شب عروسی خود پوشیده بود، در راه خدا، به فقیری که آمد و اظهار نیاز کرد، بخشید؛ و امام حسین(علیهالسلام) در راه خدا، تن به شهادت فرزندان و اسارت خواهرش داد. این یعنی نظر نکردن به دنیا.
پس ما که شیعه هستیم و چنین الگوهای برتری داریم، نباید با نزدیکی به شجرهی دنیا، نفس خود را از بهشت اسماء، بیرون ببریم. ما کتاب ارزشمند قرآن را در دست داریم، که هر جا دنیا و حجاب مادیات برایمان جلوه کرد، جنّت اسماء را به یادمان آورد و حقیقت وجودمان را به ما نشان دهد؛ پس نباید این قدر از خود، بیگانه باشیم و فراموش کنیم که برای چه، به این دنیا آمدهایم. باید قرآن را عیار سنجشِ تمام جوانب زندگی خود قرار دهیم و همهی حرکات ریز و درشت خود، از جمله خواب و خوراک و ازدواج و معاشرت و پوشش و دوستیها را بر قرآن، عرضه کنیم؛ و از همه مهمتر، مبادی میلمان را، تا اگر میل ما با قرآن سازگار بود، آن را خیر بدانیم و پیگیری کنیم و اگر ناسازگار بود، آن را ناحق بدانیم و کنار بگذاریم.
نظرات کاربران